اخبار و رویداد ها
دورهام نگذشته است
ابراهیم حاتمیکیا، فیلمسازی «دلی» است، مثل قهرمان فیلمهایش که فعالیتهایشان را «دلی» انجام میدهند و همان اندازه که از دل برآید گاهی هم به دل مینشینند و گاهی دیگر نه. گاهی بیننده را بهدنبال خود میکشانند و گاهی دیگر نه. این دلی بودن که برای کارگردان ارزشی ویژه دارد، به شکل عجیبی موضع مخاطب و منتقد نسبت به کارگردان را دستخوش تغییر میکند و اجازه نمیدهد تا به شکل پیشبینیشدهای نسبت به او واکنش نشان دهند و از قضا، به همین دلیل است که هر فیلم تازه از او، اهمیت ویژهای پیدا میکند. آیا این فیلم به دل ما مینشیند؟ آیا قهرمانش ما را بهدنبال خود میکشاند؟ آیا ما نسبت به حرفهای کارگردان کارکشته همراه هستیم؟ آیا حرف حاتمیکیا، حرف ماست؟ لذتی که دوستان از یکسان بودن حرفهایشان با کارگردان یاغی و تکرو سینمای ایران میبرند، باعث میشود تا او را در چارچوبی خارج از واقعیت بسنجند. تا کارگردان را به سمتی ببرند که حرفهای آنها را بزند و نه حرفهای خودش را. از قضا در نشست خبری «خروج» که فریاد حاتمیکیا به آسمان رفت، دقیق و واضح توضیح داد که دنبالهرو نخواهد شد. انتظاری غیر از این هم نمیتوان داشت، حاتمیکیا هیچوقت دنبالهرو نبوده و دنبالهرو نخواهد شد. اما برچسب تغییر به او زدن، آنچنان او را عاصی کرده که فریادش به آسمان بلند شد. او معتقد است که سرباز این نظام است و برای این پرچمداری هم حاضر است هر هزینهای متقبل شود اما به هیچوجه حاضر نیست از ارزشهایش کوتاه بیاید. از این جهت شبیه یک شوخی بزرگ است که بگوییم این حاتمیکیا دیگر آن حاتمیکیای سابق نیست. چرا که در داستانهای روایتشده از سوی او، همیشه یک قهرمان، به جای تن دادن به بروکراسی موجود در کشور، ترجیح میدهد یک تنه به جنگ مشکل برود. این بروکراسی به مبارزه طلبیده شده، گاهی با دل و جان مخاطب همراه است و گاهی دیگر نه و بیانصافی است اگر بگوییم کارگردان در دولتهای مختلف حرفش را تغییر داده است، چون به هیچوجه نمیتوان چنین گفت.
در «خروج» هم قهرمانی تلاش میکند به تنهایی مشکل خود را حل کند. افرادی در این راه همراه او میشوند و افرادی دیگر از کمک کردن به او سر باز میزنند. داستان «خروج» چه تفاوتی با «آژانس شیشهای» دارد؟ مهمترین تفاوت در آشنایی کارگردان با فضای شهری است و عملاً ناتوانیاش در به تصویر کشیدن فضای روستایی که کار بیننده را برای ارتباط برقرار کردن با «خروج» سخت کرده است. تا جایی که در برخی از لحظات، فیلم تا یک کمیک استریپ تلویزیونی تنزل پیدا میکند.
شعارزدگی فیلم «خروج» هم همان حاتمیکیایی است که میشناسیم، شبیه «به نام پدر» که شعارزدگیاش گاهی تا مرز جنون مخاطب پیش میرفت، با این تفاوت که «به نام پدر» در زمانهای که تفاوت نسلها و پرسشگری تبدیل به دغدغه کارگردان شده بود شکل گرفت و حالا دغدغه کارگردان دیگر یکسویه نیست. دیگر نمیگوید که فقط نسل ما جنگیدهاند و نسل تازه پرمدعا بر جا ماندهاند. حالا نسل تازه هم در حال جنگ است. از این جهت میتوان نگاه حاتمیکیا را تعدیلشدهتر از فیلمهای پیشین دید.
اما بههر روش و با هر رویکردی که بخواهیم کارگردان را به بحث بگذاریم، برچسب تغییر به او چسباندن، به هیچ وجه صحت ندارد. شاید بتوان گفت که او، در دولتهای آزادتر، انتقادهای تندتری به زبان آورده و در دولتهایی بستهتر، به گونهای دیگر باورهایش را به تصویر کشیده است یا حتی سکوت اختیار کرده است. بههر حال حاتمیکیایی که از سال 84 تا 92 فقط سه فیلم ساخت و سومین فیلمش در آن زمان همچنان فرصت نمایش پیدا نکرده است، از سال 92 تا امروز هر دو سال یکبار فیلم ساخته و فرصت به زبان آوردن دغدغههایش روی پرده سینما را داشته است.
نکته جالب اینجاست که انتقاد حاتمیکیا در نشست خبری فیلم تازهاش، نه متوجه دولت بود و نه متوجه مسئولان. او نگاه آشفتهاش نسبت به دولت را در «خروج» نشان داده بود، واکنشش نسبت به جشنواره را پیش از این به زبان آورده بود. تازهترین انتقاد حاتمیکیا، آنچه دلشکستگی میخواند و بهعنوان فشار اول قبر از آن یاد میکند، متوجه رسانههاست. رسانههایی که این روزها هر کسی از راه میرسد به اهالیاش میتازد و آنها را به باد انتقاد میگیرد. حرفش چندان هم بیراه نیست. به هر حال شیطنت اهالی رسانه است که معتقدند دولت نسبت به این فیلم تازه واکنش نشان میدهد، آنهم در حالی که حسامالدین آشنا درباره شباهت مشاور رئیس جمهوری «خروج» به خودش گفت: «حاتمیکیا بزرگتر از این حرفهاست که به کسی طعنه بزند، من هم این موضوع را به خودم نگرفتم.»
با وجود این هیجانانگیزترین بخش حاشیههای «خروج» زمانی اتفاق میافتد که اینبار روزنامهنگاران و منتقدان شناختهشده هر دو جناح نسبت به فیلم واکنش نشان دادهاند و هر دو گروه انتقادهای تند و تیزی نسبت به فیلم به زبان آوردهاند. دلیل آن را هم میتوان در سرگشتگی حاتمیکیا در روایت داستان فیلمش جستوجو کرد که هر دو گروه دلایل خود را برای انتقاد نسبت به فیلم دارند. انگار هیچکس حاتمیکیای سرگشته را دوست ندارد. حاتمیکیایی که انگیزهای برای توجیه رفتار قهرمان جنگیاش هم ندارد، او متهم است که گردانی به جنگ برده و نفر برگشته. حالا آن یک نفر، تنها، ناخوش، با مرگ فرزندش انگیزهای میگیرد و به میدان بازمیگردد. اما تغییر حاتمیکیا و قهرمانهایش محال است، حاتمیکیا همان است که بود؛ کمی سرگشتهتر، کمی آشفتهتر.
شاید بهترین راه برای مواجهه با حاتمیکیای «خروج»، جدا کردن نقد فیلم از نقد کارگردان باشد و برای این فاصلهگذاری، نمیتوان در دل هیاهوی جشنواره فیلم فجر کاری از پیش برد. «خروج» داستان نشانههاست، نشانههایی که گاهی خوش نشستهاند و گاهی نه. نشانههایی که در دل رنگها، نماهای باز و لباسهای شخصیتهای خود را نشان میدهد. حتی میتوان گفت نشانههایی که حاتمیکیا از فضای دیجیتال و گوشیهای هوشمند به دل فیلمش راه میدهد، گوشهای از سرگشتگی کارگردان نسبت به شرایط امروز است و میتوان صراحت و رکگویی بازیگر نقش قهرمان فیلم را هم درنظر گرفت. با این تفاوت که فرامرز قریبیان دیگر حوصلهای برای مبارزه با سینما ندارد و از سینما خداحافظی میکند و ابراهیم حاتمیکیا، با روحیه جنگندهاش همچنان میماند و به مبارزه ادامه میدهد، تا فیلم از دل برآمدهای دیگر و جنجالهایی تازهتر.